محل تبلیغات شما



شیرعلی خان >>>شیرخان>>>رفیع>>>هادی

هادی دارای چهار پسر به نام های : سیکل. پاپی. داراب. فتحعلی

سیکل دارای سه پسر : 1)علی عباس2)حسین3)درویش

که مرحوم علی عباس. حسین که در زمان خود جز بزرگان منطقه بودند و در ایل باجول به نیکی از آنها یاد می کنند و مرحوم درویش که مردی با خدا و مومن بود

1)علی عباس دارای 2دختر و  6 پسر به نام های :1)علی محمد خان 2)علی نقی3) تقی4)حاتم5)لطیف6)رضا 

2)حسین دارای 4 پسر به نام های :1)علی رضا 2)غلامرضا3)حمید رضا4)برخوردار

3)درویش دارای یک پسر به نام نور مراد است و یک دختر

پاپی>دارای یه فرزند پسر به نام عزیز که دارای 2 پسر به نام های :1)جمشید2)امین

داراب>دارای 3 پسر به نام های :1)علی2)ایمان3)رحمان

علی دارای چهار دختر و چهار پسر به نام های :1)هادی2)همایون3)مهرداد4)خلیل

ایمان دارای 5 دختر و 4 پسر به نام های :1)فرزاد2)بهزاد3)مهراب 4)سهراب

رحمان دارای دو پسر به نام های :1)اردشیر2)کیانفر

فتحعلی خان>>دارای 4دختر و 6 پسر به نام های :1)باباخان 2)صیدمحمدخان 3)غنی 4)صادق خان 5)اسکندر خان 6)مراد خان

باباخان دارای 1دختر و 4پسر به نام های :1)فتح اله 2)نصرت اله 3)داریوش 4)حبیب اله

فتح اله دارای 2دختر و 3پسر به نام های :1)عارف2)افشین 3)اشکان

نصرت اله دارای 2 دختر و 2 پسر به نام های :1)آرش 2)محمد

داریوش دارای4دختر و 1پسر به نام یزدان

حبیب دارای 2 پسر به نام های :1)محمد 2)امیر حسین

مراد خان دارای 3 دختر و 4 پسر به نام های :1)اسد 2)حیدر 3)خسرو 4)بهمن

صادق خان دارای 5 دختر و 2 پسر به نام های :1)کوروش2)کیانوش

اسکندرخان دارای یک پسر به نام کیومرث

صید محمد خان و غنی در دوران جوانی دار فانی را وداع گفته و از آنها فرزندی به جای نمانده است. 


فتح اله که بزرگترین فرزند باباخان بوده و در زمان فوت پدر دانش آموز دبیرستان و سال پنجم بوده و در سال 1353 موفق به اخذ دیپلم می شود و در سال 58 وارد استانداری می شود و به عنوان کارمند استخدام می شود و بعد از گرفتن فوق دیپلم علوم اجتماعي مدتی مسئول کمیته ی خودرو و سازمان تعذیرات شهرستان بروجرد بود و بعد از آن بخشدار سیلاخور شد و چند سالی هم در بخشداری زاغه به عنوان کارمند اشتغال داشته اند، همچنین ایشان ریاست اتاق انصاف آن زمان در بخش زاغه را بر عهده داشت که کار دادگستری محلی را در میان منطقه انجام می داد  و همچنین ریاست تعاونی مصرف کشاورزی هم برعهده ی ایشان بود، ایشان متاسفانه به دلیل بیماری دیابت در سال1388 دار فانی را وداع گفت.

2)نصرت اله اسکندری ،دبیر شهرستان های شهرستان دلفان و خرم آباد بوده و در حال حاضر بازنشسته شدند و دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی می باشد

3)داریوش اسکندری، کارشناس آموزش ابتدایی و  مدیر مجموعه مدارس پل هرو بود که متاسفانه در سن چهل سالگی به علت ایست قلبی دار فانی را وداع گفت.

4)فرزند چهارم ایشان حبیب اله اسکندری کارشناس ارشد مهندسی آب و معاون آب و فاضلاب روستایی شهرستان خرم آباد می باشند.

این فرزندان با نبود پدر و اما مادری بزرگوار که آنها را تربیت کرده و تحویل جامعه داده است، مادر ایشان که همسر باباخان اسکندری از طایفه ی زینو از خوانین بیرانوند از خانواده طهماسبی و دختر داراخان طهماسبی می باشد.

پس از فوت باباخان بردارش اسکندر خان بزرگ منطقه شد و کار های مردم را به صورت کدخدا منشی و با درایت و ت خود حل و فصل می نمود و دارای یک فرزند پسر به نام کیومرث که اکنون در هیوستون آمریکا به سر می برد و مهندس اکتشافات نفت می باشد و دارای مدرک فوق دکتری هستند. دیگر برادران از جمله صادق خان و مراد خان که در کله جوب فتحعلی مشغول کشاورزی بوده و در همان روستا هم فوت نموده اند.

فرزندان و نوه ها ی هادی هر کدام در زمان خود مردانی بزرگ و مفید برای خانواده خود و جامعه بوده اند، یکی دیگر از فرزندان هادی، پاپی بوده است که در روستای هفت چشمه به قتل می رسد که توسط گروهی از دالوند های چغلان و رنگرزان به قتل می رسد که قاتلان توسط برادران ایشان، فتحعلی و سیکل تار و مار می‌شوند و از منطقه کوچ می‌کنند به منطقه ی سیلاخور و بعد ها با وساطت دیگر برادران دالوند به منطقه باز می گردند. از دیگر فرزندان هادی داراب بوده است که دارای سه فرزند علی، ایمان، و رحمان بوده که مرحوم علی از مردان نیک و بزرگ زمان خود بوده و افرادی که ایشان را ملاقات نموده اند به بزرگی ایشان اعتراف می نمایند، اینکه از برخی افراد پرسیده می شود که خان شما چه کسی بوده است و در جواب می گویند ما خان نداشته ایم این سخنی اشتباه و باطل است چون در لرستان هیچ طایفه ای پیدا نمی شود که فاقد خان و بزرگ باشد. در مطالب قبلی که نوع انتصاب خان و بزرگ توسط حکومت بیان شد و آنهایی که این سخن را بر زبان می آورند یا نا آگاه هستند یا مغرض که در هر صورت به کوچک کردن طایفه ی خود می پردازند، اینکه در طوایف انتصاب خان را چه کسانی و به چه روش و شیوه ای انجام می دادند جهت یاد آوری بیان کردم، پس درنتیجه هیچ ایل و قبیله ای بدون بزرگ و خان ممکن نیست، واژه ی کدخدا جدا از خان است، زیرا کدخدا فرو دست خان بوده است و در هر روستایی خان منطقه کدخدایی( مباشر)داشته که کار های ایشان را بر عهده داشته است، اگر بپذیریم که یک طایفه بودن خان بوده است قبول کرده ایم که آن طایفه بدون بزرگ بوده است و نیازمند بزرگان دیگر طوایف بوده است، و خود آن طایفه لیاقت و شایستگی بزرگ بودن را نداشته است، اما تیره یا طایفه ای که خان از میان آنها برگزیده می شود مثلا خوانین بیرانوند که از تیره ی شمسین هستند اما همه ی شمسی ها خان نیستد، بلکه خوانین از این تیره هستند، همه ی تیره ها در یک طایفه و ایل محترم هستند و بزرگ و قابل احترام، اما این نکته که خان را از یک تیره ی خاص انتخاب می کرده اند به شرایط و ویژگی های آن تیره در آن زمان بر می‌گردد، برای مثال خوانین دالوند از میان تیره ی جشنیان منصوب شده اند ولی این انتصاب به همه ی افراد آن تیره بر نمی‌گردد، یعنی اینکه ما نمی توانیم قبول کنیم که همه ی افرادی که وابسته به تیره ی جشنیان هستند بدون استثناء خان هستند این یک اشتباه است، خان از میان تیره ی جشنیان انتخاب شده است اما همه ی جشنیان ها خان نیستند جز آن افرادی که بزرگ بوده و قدرت و حاکمیت داشته اند و مالکیت منطقه را در اختیار داشته اند زیرا در آن زمان که خوانین مرسوم بوده و در مناطق مختلف خان ها حکمرانی می کردند، خان می بایست چند ویژگی داشته باشد، اینکه نسبت به افراد منطقه باهوش تر، قدرتمند و دارای سخاوت و شجاعت و از نظر اقتصادی شرایط بهتری را داشته باشد که دیگران بتوانند از ایشان اطاعت کنند، از همه مهم تر قدرت حاکمیت و حکمرانی را دارا باشد. شاید این مطالب عده ای را برنجاند ولی هر انسانی در هر شرایطی باید با واقعیت رو به رو شود، اولا اکنون دیگر جایی برای این سخنان باقی نیست، ولی هدف این حقیر در نوشتن این مطالب، واقعیت هاست نه اینکه بزرگ نشان دادن خانواده ای و یا حقیر کردن دیگری، با این مطالب نه کسی بزرگ می شود و نه کسی کوچک، تاریخ حقایق است که رخ داده، و همان رخداد ها باید بدون کم و کاست نوشته شود تا آیندگان از گذشته ی خود بدانند و اینکه اگر کسی جزئی از تیره ای بود فقط گذشته ی خود را نه چندی کمتر و نه بیشتر بداند و قبول کند و بپذیرد که این رویداد ها رخ داده است. هر کسی پدران خود را حداقل تا چهار پنج نسل بالاتر می شناسد و در مورد آنها سینه به سینه چیز هایی شنیده همان تاریخ، تاریخ خانوادگی و طایفه ای آن شخص می باشد، آنچه در این جا به رشته تحریر درآمد اطلاعاتی بود که جامانده از اسناد و نوشته ها و نامه هایی که از آن زمان مانده است و اطلاعات شفاهی و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر، نویسندگی هنر است و بنده ی حقیر اگر نتوانستم حق مطلب را آنچنان که هست ادا نمایم از همه ی خوانندگان عزیز پوزش می طلبم.

(( به پایان آمد این دفتر  حکایت هم چنان باقیست))


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گذر زندگی